آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

ღ.•*دختر گلم آنیتاღ.•*

رفتن دوباره آنیتا به دکتر

سلام دوستان دیروز حال آنیتای من بد شد . دوباره تبش بالا رفت . با اندازه گیری رکتال 38.7 بود. پیش دکتر قبلیش دکتر بها الدین بردم . ایشون گفتند که گلوش عفونت داره !( ولی در بیمارستان به من این رو نگفتند)،! به همین دلیل تبش پایین نمیاد. آنتی بیوتیک رو برای آنیتام زیترو مکس نوشت . و شیاف استامینوفن برای تبش و پدی کلد برای آنتی هیستامین و آرامشش نوشت . و سدیم کلراید هم برای قطره بینی تجویز کرد. خدای شکر الان کمی بهتره و تبش پایین اومده. تازه قد و وزن آنیتای من رو هم دکتر گرفت: قد آنیتای من: 70 سانتی متر وزن آنیتای من: 8.300 کیلوگرم دور سر آنیتای من: 44 سانتی متر ما شا الله به دختر گلم   مامان های عزیز ب...
9 ارديبهشت 1392

رفتن آنیتا به بیمارستان

٥ شنبه روز سختی بود .! آنیتا که از اول هفته سرمای خفیفی خورده بود در 5 شنبه تب شدیدی کرد البته همون اول هفته پیش دکتر برده بودمش که گفته بود سرمای خفیفی خورده و قطره بیتی و استامینوفن فقط داده بود من هم بعد از دو روز دیدم دیگه تب نداره و استامینوفن رو قطع کردم ولی انگار کامل خوب نشده بود و 5 شنبه شدید تب کرد و شیرش رو بالا آورد رنگش مثل گچ شده بود و نبضش تند میزد من خیلی ترسیده بودم و گریه می کردم. خدای شکر اون روز خونه مامانم بودم. مجتبی شرکت بود و من و مامان و بابام آنیتا رو به بیمارستان بردیم. مامان به من دلداری میداد که این مسئله عادیه و چیزی نمیشه . اونجا آنیتا رو لخت کردندو پاشویش کردند و استامینوفن بهش دادند تا تبش که 39 بود به 3...
7 ارديبهشت 1392

شب زنده داری های مامان و بابا

عزیزم دو - سه هفته ای است که اصلا شب ها نمی خوابی و تا ٣- ٤ صبح گریه میکنی اوایل میگفتم خوب میشی چون دلیل خاصی نداشت تازه هم دکتر برده بودمت ولی ادامه پیدا کردن این مسئله ملال آور شده. الان هم کمی بهتر شدی دیگه گریه شدید نمی کنی ولی شبها نمی خوابی. من و بابا کلا شب ها بیداریم . با وجود اینکه صبح ها باید سر کار بریم این مسئله مامان و بابا رو اذیت میکنه . تازه مامان باید پروپزالش هم تصویب کنه ببین دیگر چه شود . امیدوارم کمی بهتر بشی. البته سلامتی تو از همه چیز مهمتره تازه مامانی و خاله مهتاب و دایی امید امشب راهی مشهد هستن ، خوش به سعادتشون. ان شاء الله قسمت ما هم شود. ...
29 فروردين 1392

آنیتای قد بلند من (آنیتا 66 سانتی شد)

سلام دوستان دوشنبه آنیتام رو پیش دکترش بردم . خدای شکر همه چیزش خوب بود. وزنش ٢٠٠/٨ کیلو شده بود . قدش هم ٦٦ سانت. دور سرش هم ٤١ سانت شده بود. راستی قطره آهن هم برایش نوشت. irovit براش خریدم. از همان بدو تولد مولتی ویتامین میخوره . ولی تازه قطره آهن رو شروع کردم. دکتر گفتند که وزن و قدش عالیه  تازه قدش  هم بلنده، خوب کوچولوم هم به من رفته هم باباش آخه ما هردو قد بلندیم یک گواهی هم برای مهدش گرفتم. آخه میخوام بعضی روزا مهد بزارمش.حالا ببینیم چی میشه! ...
21 فروردين 1392

اولین روز کاری در سال 92

فردا اولین روز کاری من در سال ٩٢ هستش، تازه آنیتا جان رو هم برای چک آپ باید پیش دکترش ببرم. امشب باید به خونه مامانم برم تا فردا آنیتا رو نگه داره، بعد از ظهر فردا هم با بابام آنیتا رو پیش دکترش میبرم ، دوست دارم بدونم که وزن و قدش چقدر شده. تا فردا ببینیم چی میشه! اینم از عکسای جدید آنیتا که مشغول بازی با  عروسک اسمورفش است( دیگه ازش نمی ترسه باهاش دوست شده!)        ...
18 فروردين 1392

مضرات استفاده از روروئک

سلام دوستان آنیتای من در بدو ورود به 6 ماهگی علاقه زیادی به سوار شدن به روروئک از خود نشان میدهد البته الان برای استفاده از روروئک برای آنیتا جان زود است ، زمان مناسب برای استفاده از روروئک زمانی است که کودک گردن و کمرش به حدی رشد کرده باشد که به طرفین و یا عقب و جلو، بدن کودک متمایل نشود ولی الان آنیتا نیاز به یک پتو یا بالشتک دارد جون متمایل به جلو میشود ولی در کل  من نگران مضرات روروئک هستم.  چند روز پیش برای اولین بار سوار روروئکش کردم. ولی برای جلوگیری از استفاده بیشتر میخواهم روروئک رو به انباری ببرم! اینم یه عکس خوشگل از آنیتا سوار بر روروئک   من یک مقاله درمورد مضرات  استفاده از روروئک خوندم.برای شما هم ...
14 فروردين 1392

سیزده بدر 92

سلام دوستان سیزده بدر خوش گذشت؟! به من و  مجتبی و آنیتا خوش گذشت. فقط من سرمای سختی شب قبلش خوردم که این باعث شد که برنامه سیزده بدر تغییر کنه. من و مامانمینا و خانواده ی خواهرم مهتاب قرار بود به جاده چالوس بریم ، قرار شده بود ساعت 4 صبح راه بیفتیم که با وجود ترافیک زمان رو خیلی از دست ندیم. ولی من چنان یکدفعه مریض شدم که تمام برنامه به هم خورد و مجبور شدیم سیزده رو در پارک انتهای کوچمون به در کنیم!!! ولی باز خوب بود،خوش گذشت. با این حالی که من تب داشتم و شدیدا سرم درد میکرد باز خیلی خوش گذشت. مامانم و بابام و داداشام و خانواده خواهرم هم راضی بودند میگفتند اینجا کم از چالوس نداره!!  البته میدونم ایشون برای د...
14 فروردين 1392