آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

ღ.•*دختر گلم آنیتاღ.•*

آنیتا در پارک آب و آتش

سلام دوستان چند روز پیش به پارک رفته بودیم.خیلی خوش گذشت. عسل منم کلی بازی کرد . از ذوقش که با دختر خاله و پسرخالش  آیداو محمد رضا(به قول خودش "صدا") بازی میکرد تو پوست خودش نمیگنجید. ولی متاسفانه اصلا نمیذاشت ازش عکس بندازم. یک عکس با هزار ترفند ازش انداختم که براتون در زیر گذاشتم. کفشاشم درآورده  تو راه برگشت کلی هم طفلکی گریه کرد چون نمی خواست از دوستاش جداشه چند روز پیش مربی مهدش(خاله مرجان) موهاشو بسته بود  که کلی منو این مسئله سوپرایز کرد چون آنیتا نمیذاره کسی موهاشو ببنده!! من هم از این موضوع کلی ذوق کردم و عکسش رو انداختم.   ...
13 تير 1394

صدای آنیتا2

سلام دوستان  چند روز پیش صدای آنیتا رو ضبط کردم . براتون در زیر صداشو گذاشتم لطفا برای شنیدن صدای کوچولوی من بر روی "صدای آنیتا " در زیر کلیک کنید. صدای آنیتا ...
11 خرداد 1394

آنیتا دو سال و نصفه!!

سلام دوستان متاسفانه به دلیل مشغله زیاد نمیتونم زیاد تو وبلاگ آنیتا بیام و پست بزارم. در زیر چند تا عکس از این چند ماهه اخیر گذاشتم سفره هفت سین 94 در منزل عموی آنیتا( چیدمان سفره کار فاطمه جان دختر عموی آنیتاست. سلیقه رو دارید!!  ا ین آقا پسر جذاب هم امیر محمد پسرعموی آنیتاست. هفته دوم عید بعد از برگشتن از نسرون من پستونک رو با هزار زحمت و ترفند از آنیتا گرفتم یکی از این ترفند ها رو در عکس زیر مستند کردم. در زیر هم چند تا عکس از این دو سه ماه اخیر از آنیتا گذاشتم. ...
11 خرداد 1394

سفر به سرزمین وحی

سلام دوستان چند روزی است که از سفر حج برگشته ام. یک سفر روحانی که خداوند به هر مسلمانی ان شالله قسمت کند. در مدت 10 روزی که در عربستان بودیم آنیتا رو به مادرم سپردم!!  قسمت غمناک  سفر من دوری از آنیتا بود و مابقی همه زیبایی و لذت بود. خوشبختانه آنیتا در این مدتی که من در کنارش نبودم زیاد دلتنگی من رو نکرده بود به غیر از یکی دوباری که اسم من و باباش رو آورده بود و با کلام کودکانه خود گفته بود"بابا رفت. مامان رفت" دیگه چیزی نگفته بود. ولی هنگام بازگشت وقتی آنیتا همراه خواهرم مهتاب به نسرون آمد تمام خنده های من رو که امید داشتم با دیدن آنیتا به چهره ام مییاد از بین برد. انچنان از من و باباش بغض و کینه داشت که...
25 بهمن 1393