سفر به سرزمین وحی
سلام دوستان
چند روزی است که از سفر حج برگشته ام. یک سفر روحانی که خداوند به هر مسلمانی ان شالله قسمت کند.
در مدت 10 روزی که در عربستان بودیم آنیتا رو به مادرم سپردم!! قسمت غمناک سفر من دوری از آنیتا بود و مابقی همه زیبایی و لذت بود.
خوشبختانه آنیتا در این مدتی که من در کنارش نبودم زیاد دلتنگی من رو نکرده بود به غیر از یکی دوباری که اسم من و باباش رو آورده بود و با کلام کودکانه خود گفته بود"بابا رفت. مامان رفت" دیگه چیزی نگفته بود.
ولی هنگام بازگشت وقتی آنیتا همراه خواهرم مهتاب به نسرون آمد تمام خنده های من رو که امید داشتم با دیدن آنیتا به چهره ام مییاد از بین برد. انچنان از من و باباش بغض و کینه داشت که دوست نداشت حتی طرفش بریم. تا من رو دید گریه کرد و به طرف خواهرم دوید(عذابی که این صحنه به من داد بالاترین عذابی بود که در طول زندگیم کشیده بودم) من با هزار زحمت به آغوشش گرفتم و براش لالایی ها و آوازهای مورد علاقشو خوندم تا آروم گرفت.بلاخره من رو پذیرفت ولی با باباش تا دو روز قهر بود .
حال از سفر وحی:
بهترین سفر روی زمین خاکی به قول جلال آل احمد در کتاب "خسی در میقات"
"ديدم كه تنها «خسي» است و به «ميقات» آمده است و نه «كسي» و به «ميعادي». و ديدم كه «وقت» ابديت است، يعني اقيانوس زمان. و «ميقات» در هر لحظهاي. و هر جا. و تنها با خويش. چرا كه «ميعاد» جاي ديدار تست با ديگري. اما «ميقات» زمان همان ديدار است و تنها با «خويشتن». "
اینم عکس آنیتا از زمانی که در تهرون بود و من در عربستان!!(در کنا پسر خالش محمدرضا)
اینم من و مجتبی در لباس احرام
و مادر شوهر و پدر شوهر عزیز در لباس احرام