آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

ღ.•*دختر گلم آنیتاღ.•*

سفر به سرزمین وحی

سلام دوستان چند روزی است که از سفر حج برگشته ام. یک سفر روحانی که خداوند به هر مسلمانی ان شالله قسمت کند. در مدت 10 روزی که در عربستان بودیم آنیتا رو به مادرم سپردم!!  قسمت غمناک  سفر من دوری از آنیتا بود و مابقی همه زیبایی و لذت بود. خوشبختانه آنیتا در این مدتی که من در کنارش نبودم زیاد دلتنگی من رو نکرده بود به غیر از یکی دوباری که اسم من و باباش رو آورده بود و با کلام کودکانه خود گفته بود"بابا رفت. مامان رفت" دیگه چیزی نگفته بود. ولی هنگام بازگشت وقتی آنیتا همراه خواهرم مهتاب به نسرون آمد تمام خنده های من رو که امید داشتم با دیدن آنیتا به چهره ام مییاد از بین برد. انچنان از من و باباش بغض و کینه داشت که...
25 بهمن 1393

آبله مرغان آنیتا

  سلام دوستان آنیتا حدود دو هفته پیش آبله مرغون گرفت. رفتن آنیتا به مهد باعث میشه  خیلی زود مریض بشه . البته خیلی بهتر شد که در این سن آبله مرغون گرفت(سبک تر هستش).الان خدای شکر دیگه خوب شدش. ولی اوایلش دو نهاش میخارید. طفلکی زجر زیاد کشید.هر روز حمومش میکردم و هیدروکسین هم بهش میدادم. لوسیون کالامین هم به دونه هاش میزدم. اینم یک عکس از اون دوران:(موهاش هنوز خیسه!! تازه از حموم آوردمش)     تولد آنیتا تازه یک تولد کوچیک هم براش گرفتیم ولی چون داخل محرم بود مفصلش نکردیم.   راستی اینم یک عکس از آنیتا در محرم 93 در نسرون ( اون کوچولوی گوشه عکس دختر عمش (ریحانه) هستش) ...
21 آذر 1393

نسران خوش گذشت 9

سلام دوستان ما هفته پیش بعد از حدود چهار ماه به نسرون رفتیم. خیلی خوش گذشت. جای شما خالی!! همه خانواده رو دیدیم. به آنیتا نیز خیلی خوش گذشت.تو حیاط خیلی بازی میکرد . حیوونکی اینجا یک حیاط به این بزرگی نداره که بازی کنه  ولی کمی هم صورتش تو آفتاب سوخت . و یک بار هم از پله افتاد و لبش کمی خون اومد  عکسش رو که لبش زخمی شده رو براتون میذارم (خیلی نارحت شدم.) جای زخمش رو تو عکس  دایره کشیدم. ولی خدای شکر فرداش خوب شد.   ...
3 مهر 1393

آنیتا در شمال

سلام دوستان اواخر مرداد یک مسافرت با مامانمینا و خواهرم مهتاب  به شمال داشتیم. هوا خیلی گرم بود ولی در کل خوش گذشت. آنیتا برخلاف تصور من از آب میترسید و اصلا تو دریا نیومد. چند تا عکس از آنیتا در  این مسافرت تو این پست میذارم( این عکس ها برای سد رجایی شهر در نزدیکی ساری است)     اینم عکس مامانم با آنیتا در قطار در راه بازگشت به تهرون   ...
3 مهر 1393

صدای آنیتا

سلام دوستان چند روز پیش صدای آنیتای عزیزم رو ضبط کردم . ماشالله خیلی شیرین شده دوست دارم شما هم بشنوید آنیتای من ماشالله خیلی کلمات رو میتونه بگه.  پسر خالش محمد رضا رو "صدا" صدا میکنه!!! اسمش" آنیتا"  رو هم  بلده. حالا خودتون در لینک زیر میشنوید برای گوش دادن صدای آنیتای من لطفا بر روی لینک زیر کلیک کنید http://uploadco.ir/uploads/em2q58k2oem6lcoqke8l.mp3 ...
3 مهر 1393

مدفن کرم های شب تاب

چند روز پیش انیمیشنی دیدم که خیلی منو تحت تاثیر قرار داد. انیمه ای به نام مدفن کرم های شب تاب محصول کشور ژاپن که از یک رمانی به همین نام اقتباس شده .از این متحیرم که چطور انیمیشنی مربوط به سال 1988 منو انقدر تحت تاثیر قرار داده!! داستان کارتون مربوط به جنگ جهانی دومه و حمله هوایی آمریکا به ژاپن. کاراکترهای اصلی داستان یک پسر نوجوون به نام سیتا و خواهر کوچولوش ستسکو است. اونها در خلال جنگ مادرشون رو از دست میدن و تنها میشن آخرهای فیلم دختر کوچولوی سه ساله از فرط گرسنگی میمیره!! و بعدش برادرش هم تو ایستگاه قطار میمیره!!  من نمیخوام داستان رو شرح بدم و یا نقد کنم. من فقط میخوام از حس خودم بگم . من با دیدن این کارتون خیلی متاثر شدم و ...
27 مرداد 1393

ویژگی های آنیتا خانوم تا به امروز

سلام دوستان آنیتای من تا به امروز که هجده ماهش شده چیزهای جدیدی یاد گرفته ازجمله: کلماتی چون بابا-مامان- مسی(یعنی مرسی)-سیام(سلام)-آبه(آب)-بای بای- تو( یعنی توپ)-لالا(وقتی میخواد بخوابه)  میگه وقتی کسی چیزی بهش میده میگه "مسی" وقتی کسی رو میبینه میگه "سیام" به پسر خالش محمد رضا هم "صدا" میگه!! خیلی هم دوسش داره بیشتر کارهایی هم که بهش میگی بلده و انجام میده مثلا وقتی میگم برو موبایلم بیار زود میره میاره . دوست داره میز شام رو هم وسایلش رو خودش جمع کنه  عاشق رقص و موبایل من هستش.عروسکاش رو هم خیلی دوست داره و توپ قرمز انگریبردیشم خیلی دوست داره و عاشق ظرف غذاشه وقتی گرسنش میشه...
13 مرداد 1393

نسران خوش گذشت8

سلام دوستان مدت طولانیی است که پست نذاشتم البته علتش بیشتر مشغولیات زیاد من بوده است. شرمنده آنیتای من کم کم نزدیک به دو سالگیش میشه الان حدود یک سال و 9 ماهش است.  حدود دو ماه پیش نسرون رفتیم اونجا خیلی خوش گذشت ولی آنیتای من اونجا مریض شد سرمای شدیدی خورد عمو حسنش(بابای پرنیا و پریسا) براش از کاشان زیترومکس گرفت با خوردن آنتی بیوتیکش کمی بهتر شد. طفلکی آب دهانش رو  به خاطر التهاب گلوش نمیتونست قورت بده من اولش فکر میکردم دندونش داره در میاد ولی در اصل سرمای شدید خورده بود.تازه اونجا پاگشای دختر عمه آنیتا هم بود(میترا خانم) آنیتا از بغل داماد پایین نمی اومد.!!! این عکس هم از اونجاست: چند وقت پیش در ماه رم...
13 مرداد 1393

اندراحوالات آنیتا کوچولو

سلام دوستان جمعه گذشته به شهر بازی رفتیم. حسابی به آنیتا خوش گذشت . سوار قطار و هلیکوپتر شد . اینم از عکس آنیتا خانوم در شهر بازی   راستی روز پدر هم خونه مامانمینا بودیم. به آنیتا اونجا هم خیلی خوش گذشت. با آیدا و محمدرضا(دختر خاله و پسر خالش) حسابی بازی کرد. اینم عکس آنیتا که از دست آیدا و محمدرضا عاصی شده!!   اینم عکس سه تاییشون(البته توجه آنیتا رو به تبلت آیدا داشته باشید!!)     ...
26 ارديبهشت 1393