آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

ღ.•*دختر گلم آنیتاღ.•*

آنیتا در شمال

سلام دوستان اواخر مرداد یک مسافرت با مامانمینا و خواهرم مهتاب  به شمال داشتیم. هوا خیلی گرم بود ولی در کل خوش گذشت. آنیتا برخلاف تصور من از آب میترسید و اصلا تو دریا نیومد. چند تا عکس از آنیتا در  این مسافرت تو این پست میذارم( این عکس ها برای سد رجایی شهر در نزدیکی ساری است)     اینم عکس مامانم با آنیتا در قطار در راه بازگشت به تهرون   ...
3 مهر 1393

صدای آنیتا

سلام دوستان چند روز پیش صدای آنیتای عزیزم رو ضبط کردم . ماشالله خیلی شیرین شده دوست دارم شما هم بشنوید آنیتای من ماشالله خیلی کلمات رو میتونه بگه.  پسر خالش محمد رضا رو "صدا" صدا میکنه!!! اسمش" آنیتا"  رو هم  بلده. حالا خودتون در لینک زیر میشنوید برای گوش دادن صدای آنیتای من لطفا بر روی لینک زیر کلیک کنید http://uploadco.ir/uploads/em2q58k2oem6lcoqke8l.mp3 ...
3 مهر 1393

مدفن کرم های شب تاب

چند روز پیش انیمیشنی دیدم که خیلی منو تحت تاثیر قرار داد. انیمه ای به نام مدفن کرم های شب تاب محصول کشور ژاپن که از یک رمانی به همین نام اقتباس شده .از این متحیرم که چطور انیمیشنی مربوط به سال 1988 منو انقدر تحت تاثیر قرار داده!! داستان کارتون مربوط به جنگ جهانی دومه و حمله هوایی آمریکا به ژاپن. کاراکترهای اصلی داستان یک پسر نوجوون به نام سیتا و خواهر کوچولوش ستسکو است. اونها در خلال جنگ مادرشون رو از دست میدن و تنها میشن آخرهای فیلم دختر کوچولوی سه ساله از فرط گرسنگی میمیره!! و بعدش برادرش هم تو ایستگاه قطار میمیره!!  من نمیخوام داستان رو شرح بدم و یا نقد کنم. من فقط میخوام از حس خودم بگم . من با دیدن این کارتون خیلی متاثر شدم و ...
27 مرداد 1393

ویژگی های آنیتا خانوم تا به امروز

سلام دوستان آنیتای من تا به امروز که هجده ماهش شده چیزهای جدیدی یاد گرفته ازجمله: کلماتی چون بابا-مامان- مسی(یعنی مرسی)-سیام(سلام)-آبه(آب)-بای بای- تو( یعنی توپ)-لالا(وقتی میخواد بخوابه)  میگه وقتی کسی چیزی بهش میده میگه "مسی" وقتی کسی رو میبینه میگه "سیام" به پسر خالش محمد رضا هم "صدا" میگه!! خیلی هم دوسش داره بیشتر کارهایی هم که بهش میگی بلده و انجام میده مثلا وقتی میگم برو موبایلم بیار زود میره میاره . دوست داره میز شام رو هم وسایلش رو خودش جمع کنه  عاشق رقص و موبایل من هستش.عروسکاش رو هم خیلی دوست داره و توپ قرمز انگریبردیشم خیلی دوست داره و عاشق ظرف غذاشه وقتی گرسنش میشه...
13 مرداد 1393

نسران خوش گذشت8

سلام دوستان مدت طولانیی است که پست نذاشتم البته علتش بیشتر مشغولیات زیاد من بوده است. شرمنده آنیتای من کم کم نزدیک به دو سالگیش میشه الان حدود یک سال و 9 ماهش است.  حدود دو ماه پیش نسرون رفتیم اونجا خیلی خوش گذشت ولی آنیتای من اونجا مریض شد سرمای شدیدی خورد عمو حسنش(بابای پرنیا و پریسا) براش از کاشان زیترومکس گرفت با خوردن آنتی بیوتیکش کمی بهتر شد. طفلکی آب دهانش رو  به خاطر التهاب گلوش نمیتونست قورت بده من اولش فکر میکردم دندونش داره در میاد ولی در اصل سرمای شدید خورده بود.تازه اونجا پاگشای دختر عمه آنیتا هم بود(میترا خانم) آنیتا از بغل داماد پایین نمی اومد.!!! این عکس هم از اونجاست: چند وقت پیش در ماه رم...
13 مرداد 1393

اندراحوالات آنیتا کوچولو

سلام دوستان جمعه گذشته به شهر بازی رفتیم. حسابی به آنیتا خوش گذشت . سوار قطار و هلیکوپتر شد . اینم از عکس آنیتا خانوم در شهر بازی   راستی روز پدر هم خونه مامانمینا بودیم. به آنیتا اونجا هم خیلی خوش گذشت. با آیدا و محمدرضا(دختر خاله و پسر خالش) حسابی بازی کرد. اینم عکس آنیتا که از دست آیدا و محمدرضا عاصی شده!!   اینم عکس سه تاییشون(البته توجه آنیتا رو به تبلت آیدا داشته باشید!!)     ...
26 ارديبهشت 1393

آنیتای من در هجده ماهگی

انیتای من هجده ماهه شد. پنجشنبه پیش واکسن 18 ماهگیشو  زدیم ولی طفلکی تب کرد  ، تا جمعه هم تبش ادامه داشت  ولی بعدازظهرش بهتر شد و همگی (ما و مامانمینا و خاله مهتاب آنیتا) رفتیم به پارک نهج البلاغه . حسابی خوش گذشت. امروز(شنبه ) هم بردمش پارک. اونجا یک پسر بچه موهاشو کشید. طفلکی حسابی گریه کرد. اینم چند تا عکس از این دوران: عکس آنیتا وقتی که رژ مامانشو زده و مجبورش کردیم بره حموم     اینم چند تا عکس از پارک نهج البلاغه       آنیتا جان چند وقتیه علاقه شدیدی به راهروی جلوی در خونه گرفته و از من میخواد در رو باز کنم تا در راهرو بشینه ولی این کار خطرن...
13 ارديبهشت 1393

ویژگی های انیتای من در 18 ماهگی

سلام دوستان این روزا آنیتای من خیلی شیطون شده . از خونه اومدن متنفره. از مهد که میاد به خونه که می رسیم گریه میکنه و من رو وادار میکنه بریم پارک. از راه رفتن هم خوشش میاد، در راه برگشت خونه از مهد سوار تاکسی که میخواهیم بشیم گریه میکنه و با زبون بی زبونی میگه که پیاده دوست داره بیاد. اگه در پیاده روی هم دستش رو رها کنی در مسیر هر دری باز باشه میره داخل!!! کلماتی که آنیتا در این یک ماهه اخیر یاد گرفته: دالی(دالی بازی رو خیلی دوست داره. دستش رو میزاره رو صورتش و باز میکنه .این کار رو اولین بار نسرون از مادر جونش یاد گرفت) آله(معنیشو نمیدونم) مامان و بابا  رو هم که جابجا میگفت دیگه درست بیان میکنه ...
13 ارديبهشت 1393